عاشــــــــــــــــــقونه ها
تیک تیک ثانیه ها در گوش دقایق می خوانند و... این پست را ســــــکوت می کنم تو بنویس ! این روزهــــایم به تظاهر می گذرد... سلام سلامممممممممممممم بالاخره بعد یه وقفه ی طولانننننننننی برگشتیم فقط عکسامون پریده. همش به خاطر فا آپلود .... ـه اشکال نداره دوباره می شروعیم بووووووووس سیگار بهـانه است......
دقایق برای ساعتها نجوا می کنند....
ساعتها، روزها را به بازی می گیرند و....
روزها ،ماه ها را و ....
ماه ها..... سالها را
واین چنین می شود که ایام می گذرد
ومن روزهای بی قراری و دلتنگی و تنهاییم را
باهزار روایت بی الفبا از حضور تو ترسیم می کنم و...
می گویم:.
.
.
انگار همین دیروز بود
چــه زیبــاست وقتـی میفهمـی کسـی زیــر ایـن گنــبد کبــود
انتظــارت را میـکشـــــد چــه شیرین اســـــت
طعــم پیامکی کــه میگـــوید :
" کجایـی نگران شدم "
تــــــــو بنویس ...
از دلتنگی هایتــــــ، از دردهایتــــــ ، از حــــرف هایت ...
از هرچه دلتـــــ می گوید !
بنویس برایـــــــــم...
تظاهر به بی تفاوتی،
تظاهر به بی خیـــــالی،
به اینکه دیگــــر هیچ چیز مهم نیست... اما . . .
چه سخت می کاهد از جانم این "نمایش"
برای به آتش کشیدن ذره ذره ی التهاب فروخفته ی درونم ........
لعنـت به این تاریکی ... ... ..
درد های آتش گرفته ی مرا فـاش میکند ...!
همه این جا خـواب اند ....
حتی خیـالت ... ..
و من باز عمیقتر پـک میزنم ... ..
تا خاکستر کنم رویاهای بر باد رفــته ام را ... !!!
خوابـــ مـ ـرا نمی بــ ـرد
تــ ـو را می آورد !
از میانــ فرسنگــــ ها
فاصلـ ـ ـهـ ...!
Power By:
LoxBlog.Com |