عاشــــــــــــــــــقونه ها
دوستتدارم به اندازه تمام دوستتدارم هایی که مجنون درگوش لیلی زمزمه کردواندازه شوق فرهادبرای شیرینش... تورابه معبودم سپردم گرروزی خسته ازدوریم شدی به نوای نسیم گوش سپار باستارگان همدم شو... این رابدان عزیزم... تابه ابدمحبوسی درقلبم... توتنهامال منی... تنهامال من... تابه ابددررویاهایم تداعی میشوی... دوست دارم... دوست دارم... دوست دارم... اینم بدون: تاابدیت ابدیت ابدیت... به پاتم... منتظرتم... گاه یک لبخند انقدر عمیق میشود که گریه می کنیم
چه حس بدیست
روزی اگر سراغ من آمد به او بگو: « من می شناختم اورا نام تو را همیشه به لب داشت حتی در حال احتضار آن دلشکسته عاشق بی نام و بی نشان آن بی قرار! روزی اگر سراغ من آمد به او بگو: «هرروز پای پنجره غمگین نشسته بود و گفتگو نمی کرد جز با درخت سرو در باغ کوچک همسایه شب ها به کارگاه خیال خویش تصویری از بلندی اندام می کشید ودر تصورش تصویر تو بلندترین سرو باغ را تحقیر کرده بود روزی اگر سراغ من آمد به او بگو: «او پاک زیست پاکتر از چشمه های نور همچون زلال اشک یا چون زلال قطره باران به نو بهار آن کوه استقامت آن کوه استوار وقتی به یاد روی تو می بود می گریست روزی اگر سراغ من آمد به او بگو: «او آروزی دیدن رویت را حتی برای لحظه ای از عمر خویش داشت اما برای دیدن تو چشم خویش را آن در سرشک غوطه ور آن چشم پاک را پنداشت آلوده است و لایق دیدار یار نیست روزی اگر سراغ من آمد به او بگو: آن لحظه ای که دیده برای همیشه بست آن نام خوب بر لب لرزان او نشست شاید روزی اگر ..... چه؟ او؟ نه، آه .... نمی آید .... نمی خواهم كه بیاید . . . چون دیگر دیر است . . . خیلی دیر . . . خیلی پرسید به خاطر کی زنده هستی؟
با این که دلم میخاست داد بزنم* به خاطر تو* گفتم *بخاطر هیچ کس*
پرسید پس به خاطر چی زنده هستی؟
با اینکه دلم داد میزد *به خاطر تو* با بغض غمگینی گفتم*بخاطر هیچ چیز*
ازش پرسیدم تو بخاطر چی زنده هستی؟ اشک در چشمانش جمع شد و گفت *به خاطر کسی که به خاطر خیچ زنده است* ديگر من از آسمـان سخت نــوميد . . . نـوميـد نــومـيـدم اي دوسـت ! من از آسمان سخت نوميدم اي دوست
نوميد نوميد ! مي داني ؟ ساده بـاشیـم چـه در باجه یـک بـانک چـه در زیـر درخـت . . . (سهراب سپهری) عکسهای زیبا از بارون باران که می بارد تو می آیی باران گل، باران نیلوفر باران مهر و ماه و آئینه باران شعر و شبنم و شبدر باران که می بارد تو در راهی از دشت شب تا باغ بیداریاز عطر عشق و آشتی لبریز با ابر و آب و آسمان جاریغم می گریزد، غصه می سوزد شب می گدازد، سایه می میردتا عطرِ آهنگ تو می رقصد تا شعر باران تو می گیرداز لحظه های تشنه ی بیدار تا روزهای بی تو بارانی غم می کشد ما را و می بینی دل می کشد ما را تو می دانی روبروی دريــا هستم . . .آنچنانـم كه نمي دانـم در كجاي دنيـا هستم ، در چه حالي آيـا هستم؟ تیکه بر جنگل پشت سر روبروی دریا هستم تنهایی را دوست دارم زیرا بی وفا نیست تنهایی را دوست دارم زیرا عشق دروغی در آن نیست تنهایی را دوست دارم زیرا تجربه کردم تنهایی را دوست دارم زیرا..... پایان زندگی من همین چیزیه که مینویسم. دنیای سیاه رنگی که حتی نمیشه اونو خاکستریش کرد. همیشه زجر همیشه عذاب و حسرت ها و آرزو ها... هیچ وقت نتونستم کاری کنم که ، که کسایی که دوستم دارن غصه منو نخورن. نتونستم غم های وجودشونو بکشم بیرون، قصه هایی که خودم به اونها تزریق کردم اما این غمها ترکشون تا ابدطول میکشه. و ترکش مثل رویای شیرینی میمونه که برای پیدا کردنش باید تا بی کران بروم... عشق بیداد من باختن یعنی لحظه عشق جان سرزمین یعنی یعنی زندگی پاک عشق لیلی و قمار من مجنون در عشق يـعنی... شدن ساختن عشق دل من یعنی كلبه وامق و یعنی عذرا عشق شدن من عشق فردای یعنی كودك مسجد یعنی الاقصی عشق من عشق آمیختن افروختن یعنی به هم عشق سوختن چشمهای یكجا یعنی كردن پر ز و غم دردهای گریه خون/ درد بیشمار عشق من یعنی الاسرار كلبه مخزن اسرار یعنی به امید تو دل به آسمان بسته ام ... به یاد تو به آسمان نگاه میکنم ... میبینم ستاره ها را، میشمارم تک تک آنها را… مینویسم درد دلم را ، تا فردا برایت بخوانم . واقعیت این است که دلم برایت تنگ شده ، حقیقت این است که دلم به انتظار دیدن تو نشسته. دلتنگم عزیزم ، دلتنگ چشمهایت ، گرفتن دستهای مهربانت . انگار که رویایی بیش نیست. تازه فهمیده ام که چقدر تو برایم عزیز و مقدسی ای سرچشمه خوبیها و پاکیها. چشمهای بهانه گیر ، دستهای خالی ، شانه های پر از نیاز ، نه یک لحظه ، نه یک روز حرف از یک عمر دلتنگیست. انگار عمریست که دلتنگم ، ساده تر میگویم دلم میخواهد همیشه در کنارم باشی . ترانه عشق در گوشم مرا به یاد لحظه های قشنگ در کنار تو بودن می اندازد، گاه می اندیشم به لحظه های دیدار ، گاه میترسم از لحظه های دور از تو بودن . درد دلهای شیرینت را که در قلبم مانده برای خودم زمزمه میکنم، تکرار میکنم تا احساس کنم تو برایم میخوانی قصه عشق را. به امید تو دل به آرزوها بسته ام ، به یاد تو ترانه عشق را زمزمه میکنم ، میخوانم و میدانم که دلت همیشه با من است. تا طلوع به من سلامی دوباره گوید و باز بنشینم در انتظار دیدن تو ، و باز ببینم تو را و بگویم که دوستت دارم. کار ما عاشقان همین است ، دلتنگی و انتظار ، با تو نفس میکشم و با هر نفس عاشقانه میگویم: که دوستت دارم عزیزم. دنیــــا بـــا نگــــاهــِتـــ قشنــگـــه.... مـــَنــ این خیالـــ ِ خوشـــ رو بــــی چشــــمـــاتــــ نمیخــــوامــــ... مـــَنـــ فــــَردامو بـــــا تـــو میخـــــــــوامـــ... تــــــــــــــــــــــــــو!!! فقــط تـُــو !!! امشب باز قطرات اشك بيقرارانه تو را فرياد مي زنند . بغضي راه گلويم را بسته .... نميدانم شايد همين عشق است كه مي خواهد فرياد برآورد! اما ديگر تاب و تواني برايش باقي نمانده . هنوز هم قلبم با هر تپش تو را جست و جو مي كند اما اينجا فقط غمي است كه از زيبايي يك عشق به يادگار ماند. عشق گل سرخ است ، دلش در سپیده دمان گشوده می شود ، لحظاتی در زمان است. که به زمانی که اینجا بودی فکر میکنم. یادآوریش برایم مشکل بود. اما سعی بر با هم بودن بسیار عالی بود. و حالا که نمیتوانم خود را ارام کنم،به عکسی نگاه میکنم. متوجه میشوم آن زمان گذشته، و ما تنها یکبار زندگی میکنیم... و به یاد می آورم کسی را که میخواست. خیالات را عملی کند... روزهای رویاهای بزرگ بود...میدانی. حتی خیالات هم واقعی بود. اما بیاد نمیاورم اگر آنها این،این چهره ها را اینجا داشتند. به من نگو که دقیقا چنین است. به من نگو که آنها چنین اند! حالا که من برای فردایم دلتنگ نیستم. همیشه نیازی هست برای نوشیدن چیزی همیشه به لیوانی نزدیک نیاز است. و حالا که دیگر نمیلرزم نه حتی برای عشق...بله!... من چیزی را میخواهم که ندارم اما بیاد میاورم کسی را که میخواست دنیایی بهتر از این! بله،دقیقا توئی که داستان سرایی میکنی... چه چیزی بیشتر از این میخواهی و چه کسی اهمیت میدهد"چه کسی باخته" قواعد این چنین است زندگی این است! باید همین گونه که هست بپذیری... بله!!!! حیرت اور! حالت تهوع دارم! از من قوی تر است نمیدانم اینجا بمانم، یا بروم، اگر بازگردم اگر بازگردم در زمان کوتاهی،زمان کوتاهی... زمان میخاد بگه که، تو اینطوری خیلی خوبی، اشتباهات مشخصی تو رو پخته تر کرده، خودتو ناراحت نکن، چند روز بیشتر نیست و همه چی به حالت عادی برمیگرده اما اونا هیچ وقت از بین نمیرن. همیشه میمونن تو. خاطراتت از یکسال. لحظاتی که یه خنده رو محو میکنه. خاطرات... خنده های بین ما. هزاران گفتگو و لحظات دیوونگی. نه،هیچوقت محو نمیشن. اونا همیشه تو خاطرات میمونن. فقط خاطر تو. خاطراتت از یکسال. لحظاتی که محو میکنه. حتی یه خنده دیگه رو. خاطرات... بسیار زیبا هستند. افکار و احساساتی که به تو میدن. خاطرات... خاطرات... خاطرات... خاطرات... . . . . زیر بارون راه نرفتی تا بفهمی من چی میگم تو ندیدی اون نگاه رو تا بفهمی از کی میگم چشمای اون زیر بارون سر پناه امن من بود سایه بون دنج پلکاش جای خوب گم شدن بود ... باز هم منتظر آمدنت می مانم هر نفس با غم سبز تو غزل میخانم باز هم آتشت ای عشق قدیمی هر روز میکشد پنجه به دیوار و در زندانم پی دیدار و ملاقات تو هر شب تا روز اشک و خون می چکد از گستره چشمانم همه مردم این شهر به دنبال تواند من هم از شوق تو آواره و سرگردانم ....
خوابـــ مـ ـرا نمی بــ ـرد
تــ ـو را می آورد !
از میانــ فرسنگــــ ها
فاصلـ ـ ـهـ ...!
گاه یک نغمه انقدر دست نیافتنی میشود که با ان زندگی می کنیم
گاه یک نگاه انچنان سنگین میشود چشمانمان رهایش نمی کند
گاه یک عشق انقدر ماندگار می شود که فراموشش نمی کنیم
با تمام احساست
به دیدن کسی بروی
که خودش را آماده کرده تا به تو بگوید
دیگر دوستت ندارد.....!
به عشق تو شبها را تا سحر بیدار می مانم ،
به هوای تو به آسمان تاریک خیره میشوم
به لحظه ای می اندیشم که بتوانم پرواز کنم و به سوی تو بیایم ،
به هوای تو در این شب دلتنگی سر به هوا شده ام ،
حرفهای قشنگت را ،
دلتنگم ،
میخواهم امشب در کوچه پس کوچه ها سرگردان قدم بزنم ،
یک غروب دیگر و یک شب پر از دلتنگی ،
به امید تو ای همنفس
دو شیزگان، با نگاه خود ، زیبایی اش را می نوشد و آن را به
سینه می زنند .
عشق ، آشیانه ی گرم خوشبختی است ،
سرچشمه ی شادمانی و مهد آرامش و صفاست .
عشق ، لبخندی است ملیح بر لبان زیبایی .
وقتی کسی عاشق می شود ، همه ی رنج هایش را از
یاد می برد . زندگی عاشق ، بستر رویاهای رنگین است .
ای عشق ! تو چیستی که در دلم زبانه می کشی ،
نیرویم را می بلعی و مرا اسیر خود می سازی ؟
عشق ، رازی ست که در پس حجاب قرن ها
مخفی ست و گاهی سیمای خود را در تجربه های
ما نشان می ده
Power By:
LoxBlog.Com |